🔺چند روز قبل مهندسی جوان به اداره پلیس رفت و از زنی آشنا به اتهام سرقت شکایت کرد و گفت:
🔺زهره آن شب به خانهام آمد و حتی شروع به تمیز کردن خانهام کرد بعد هم چای درست کرد و برایم آورد اما چای را که خوردم از هوش رفتم نمیدانم کی به هوش آمدم اما خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. این اتفاق باعث شد سفر کاریام را که به یکی از کشورهای خارجی بود از دست بدهم.
🔺زهره تمام وسایل با ارزش و گرانقیمت خانهام را به سرقت برده بود. برای یافتن ردی از زهره با همان دوستم تماس گرفتم اما وقتی گفت زهره همین بلا را سر او هم آورده بود فهمیدم این زن یک سارق حرفهای است و با این شگرد از مردان کلاهبرداری و سرقت میکند.
زن سارق: 🔺من با شگردی خاص از مردها سرقت میکردم و آنها هم به خاطر آبرویشان میترسیدند شکایت کنن