وقتی امیر از گرمابه در آید!

✍️علی مرادی مراغه ای:
ایران با مرگ امیر کبیر بهترین فرصت گذار به دوران مدرن را از دست داد. نیشتری که در حمام فین بر آن رگ نهاده شد، بر رگِ نوسازی ایران بود. چهل و پنج سال بعد میرزا رضا کرمانی در استنطاق خود این تصویر را از ایران میدهد: «در عراق و قفقاز و عشق‌آباد و روسیه هزار هزار رعیت بیچاره از ظلم فرار کرده کثیف ترین شغلها را پیش گرفته‌ اند. هر چه حمال و کناس و الاغى و مزدور می بینی ایرانى است.»
شاه جوان را مست ساختند، فرمان قتل را گرفتند، به دست علیخان دادند و او سحرگاه عازم کاشان شد. امیر به دلاک دستور داد رگهای دو بازویش را بزند. خون فوران کرد. میرغضب لگدی میان دو کتف امیر نواخت و دستمالی به حلق امیر فرو برد و گلویش را فشرد.
میرزا آقاخان نوری مزدبگیر انگلستان بجایش صدراعظم شد. می گفت برای رسیدن به هدفم لازم باشد ریشم را در کون خر مى‌کنم، بیرون مى‌آورم، مى‌شُویم و گلاب می زنم.» در نامه خصوصی به شاه نوشت: «بحمدالله میرزا تقی خان غیر مرحوم به درک واصل شد. خدا جان این چاکر و جمیع اولاد را فدای یک جمله دستخط مبارک نماید.» اما در انظار تبلیغ میکرد میرزاتقی خان از بیماری مرده: «در فین کاشان به سینه پهلو وفات کرد و خدایش بیامرزاد. تف بر این دنیا.»
قتل امیرکبیر ضرب المثل شد: «وقتی امیر از گرمابه در آید.». کنایه از کار مُحال. ناصرالدین شاه بارها با تحسر گریست. یکسال می رود زادگاه امیرکبیر برای سواری و چوپانی می بیند شبیه امیر که میگوید پدرش با پدر امیر پسرعمو بودند. او را به تهران آورده و شغل و منصب میدهد. به ولیعهدش مظفرالدین شاه نوشت: «قدر نوکر خوب را بدان، من چهل سال بعد از امیر خواستم از چوب آدم بتراشم نتوانستم.»
ژاپنِ میجی و ایرانِ امیرکبیر باهم آغاز کردند. میجی چهل سال فرصت یافت و امیرکبیر چهار سال. در چهار سال کاری کرد کارستان.