روسها بازهم آمدند بگویند ما به توافق رسیدیم شما هم توافق کنید!
✍️علی مرادی مراغه ای (https://t.me/Ali_Moradi_maragheie)

✅لاوروف اخیرا به تهران آمد. این سفر او آنهم تنها یک هفته پس از دیدار و مذاکرات روسها با امریکا و توافقات اولیه بر سر اکراین، بر یک موضوع دلالت دارد:
اینکه، این سفر یک سفر معمولی نیست.
روسها آمدند به دوستان ایرانی خود بگویند ما با دشمن مشترکمان به توافق رسیدیم شما هم بکوشید در موارد اختلاف(هسته ای…) به توافق برسید و اگر به توافق نرسیدید و تنش‌ها با آمریکا بالا گرفت از ما انتظار کمک نداشته باشید!
البته روسها هرگز نمی خواهند روابط ایران و آمریکا گرم باشد چون این به ضررشان است فقط میخواهند تنش دو کشور چنان نباشد که به درگیری نظامی بکشد!

♦️برحی این مذاکرات آمریکا و شوروی و دیدار آتی ترامپ و پوتین را با کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵ مقایسه کرده اند اما رفتار و چرخش همیشگی روسها و فدا کردن رفقایشان مرا به یاد جنبش جنگل و فرقه دمکرات آذربایجان می اندازد!
در آن زمانها نیز آنها با دشمن مشترک، توافق کردند و سپس آمدند به دوستانشان گفتند ما توافق کردیم شما هم توافق کنید و گر نه از ما هیچ انتظار نداشته باشید!

♦️روسها با نیت صدور انقلاب به جنبش جنگل کمک کردند تا در رشت حکومت تشکیل داده سپس تهران را فتح کرده و انقلاب بلشویکی را صادر کنند اما این آرزو محقق نشد در نتیجه، روسها با حکومت ایران قرارداد ۱۹۲۱ را بسته و نهضت جنگل را فدا کردند!
روسها با با فدا کردن نهضتِ جنگل، با لندن توافقنامه امضا کرده و همچنین، توافق نامه ای نیز با دولت ایران که برایشان یک دستاورد حیاتی بود، سپس از میرزا خواستند با حکومت مرکزی آشتی کند اما میرزا نه تسلیم به حکومت مرکزی را پذیرفت و نه پناهندگی روسیه را. او مرگ شجاعانه را پذیرفت!
نریمان نریمانف رئیس حکومت آذربایجان که تا آخر از نهضت جنگل حمایت میکرد وقتی چرخش سیاسی مسکو را دید با اعتراض نوشت:
«با دست خودمان جنبش آزادیبخش را در ایران خفه کردیم…»

♦️۲۵ سال پس از نهضت جنگل، روسها این بار فرقه دمکرات آذربایجان را رها کردند!
از بی وفایی روسها و اینکه همیشه رفقای خودشان را در وسط راه رها می کنند ۲۰ سال پیش نوشته بودم و آن زمان که از بی وفایی روسها می نوشتم برق و آب بود اما الان که این متن را می نویسم، برق رفته و به تبع آن، آب و گرمای شوفاژها نیز قطع شده و کاپشن پوشیده در نور گوشی ام می نویسم!
در زمان فرقه دمکرات نیز روسها پس از توافق با قوام بر سر نفت، نمایندگانشان(آتاکیشی اوف، ابراهیم اوف…) را به دیدار پیشه وری فرستادند تا از او بخواهند با قوام به توافق برسد. پیشه وری در این دیدار، خشمگینانه بر روسها تاخته می گوید:
«با شنیدن این فرمان، وقایع جنبش جنگل پیش چشمانم مجسم شدند. در آن هنگام نیز شما ما را فریب دادید و ارتجاع به آرامی همه انقلابیون جنگل را زیر فشار گرفت و نابود ساخت و اکنون نیز چنین می‌شود.
من در همان آغاز جنبش  نسبت به اقدامات شما تردید کردم و از خودم پرسیدم آیا اینها تا آخر برای انجام این کار با ما خواهند بود؟ و اکنون اصلا شما را باور ندارم، تکرار می کنم من دیگر شما را باور ندارم…»
وقتی سخنان پیشه وری تمام می شود نمایندگان استالین از او می خواهند که پیش شرط هایش را بنویسد تا آنها به شوروی بفرستند اما پیشه وری بخاطر ناراحتی و عصبانیت، نمی تواند قلم در دست بگیرد و از آنها میخواهد خودشان صورتجلسه تنظیم کنند!.

♦️تنها یکسال بعد، پیشه وری با همان مرگ تلخی مواجه می گردد که کوچک خان شد!
۲۵ سال پیش از آن، روتشتین سفیر روسیه در تهران از کوچک خان میخواست به روسیه پناهنده شود و او قبول نکرده در برف و بوران در کوهها در «گدوگ» یخ زد!
و اکنون ۲۵سال بعد، این سادچیکف سفیر وقت روسیه از پیشه وری خواست به روسیه پناهنده شود و او شد اما همان مرگِ تلخ حتی تلخ تر از مرگ کوچک خان! یعنی تصادف در جاده در ۱۴کیلومتری یولاخ!
شاید در آن لحظات آخری که بر روی تخت بیمارستان، غرق در خون و خنجر دوستان روسی نشسته بر قلبش که در آرزوی دیدن تنها پسرش بود و روسها از آن نیز دریغ کردند، بارها غمگینانه، این شعر شاعر عرب را زمزمه کرده بوده:
«یک زمانی برادرانی داشتم من
به آنان به مانند پیراهنی از زره فولادین اعتماد داشتم!
اما امروز می بینم که
همگی دشمن من شده اند،
آنان را به مانند تیرهای نوک تیزی می دیدم
واقعاً چنین بودند
اما اینک قلب مرا سوراخ کرده اند!»

♦️مقاله ام که تمام میشود حالا برق هم آمده تلویزیون را روشن کرده اند و رجب صفراوف در بی بی سی از منافع مشترک و استراتژیک ایران و روسیه می بافد!
همچنانکه ۱۰۵سال پیش راسکولنیکوف در مذاکره با میرزا کوچک خان می بافت!
و همچنانکه ۸۰سال پیش آتاکیشی اوف در گفتگو با پیشه وری می بافت!
روسها همیشه می بافند!
همیشه اسباب فلاکت و بدبختی دوستانشان را می بافند!…