میرزاحسن مجتهد ضد مشروطه و مدرسه و محتکر غله!
✍️علی مرادی مراغه ای (https://t.me/Ali_Moradi_maragheie)

✅او از علمای طراز اول، فئودال و متمول تبریزی بود که چندین روستا داشت و از دشمنان سرسخت مشروطه و مدارس نوین رشدیه بود.
در مشروطه، کمتر توطئه در تبریز یا تهران بر علیه مشروطه بوده که او حضور نداشته باشد!
در سایت حوزه و دانشنامه اسلامی دیدم کلی از او تعریف شده!(اینجا (https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%85%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%AF_%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C) و اینجا (https://hawzah.net/fa/Article/View/77992/%D8%B3%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%AF-%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B3%D8%B1%D9%87))

♦️اما داستان زیر:
قبل از مشروطه که گمرک ایران در دست بلژیکیها بود مسیو نوز در تهران و مسیو پریم سرگمرک آذربایجان بود.
روزی مسیو پریم رئیس مالیه و زنش که از قبرستان ارامنه برمی گشتند در محله لیل‌آباد در مقابل یکی از نانوایی‌ها جمعیت کثیر و فقیری دیدند که برای نان از سر و کول هم بالا می‌روند. انبوه فقرا و فریادشان باعث تأثر خانم پریم شده و علت ازدحام را پرسیده، مسیو پریم پاسخ میدهد که بیشتر مجتهدین صاحب دهات هستند، غله را احتکار کرده تا آنرا ارزان نفروشند.
خانم پریم با گریه از شوهرش میخواهد فوراً برود و از ولیعهد(محمدعلی میرزا) اجازه اداره نان و گوشت شهر را تبریز بگیرد و صدهزار تومان نزد دولت گرو بگذارد و قول دهد که نان را منی ۴ عباسی و گوشت را منی ۱۶ عباسی به ‌مردم دهد و صفی نیز نباشد.
بدین ترتیب، مسیو پریم، انحصار نان و گوشت را از ولیعهد گرفته بزودی با روش درست اقدام به‌ تحویل گندم و گوشت به‌نانوایی‌ها و قصابی‌ها کرده مردم آسوده میگردند.
اما میرزاحسن مجتهد که منافع خود را در خطر دیده با انباردارها نقشه‌ای برای از میان برداشتن مسیو پریم کشیده او طلاب را در مسجد گرد آورد و نخست میخانه‌ها و سپس مدرسه‌ها و مسیو پریم را عنوان کرد و گفت:
«مردم‌ کسی که در میخانه‌ها جوانان را از راه بدر میکند و در مدرسه مذهب اسلام و شریعت را از بین میبرد مسیو پریم است اوست که به آذوقه مردم دست‌درازی کرده نان و گوشت را در انحصار درآورده…»
بازار بسته شده جمعیت به راه افتاد:
«باید مسیو پریم برود، میخانه‌ها و مهمانخانه‌ها و مدارس بسته شود».
مردم به ‌میخانه‌ها و مدارس هجوم بردند اولین مدرسه‌ که خراب شد مدرسه کمال بود.
(مجله بخارا«تاریخچه مدارس تبریز» محمدعلی زینی، مورخه بهمن۱۳۷۷، شماره ۴)

♦️کسروی نیز در ادامه ماجرا می نویسد:
«دو روز بازارها بسته و شور و غوغا میرفت. محمد علیمیرزا ولیعهد…ناگزیر «دستخطى» فرستاد بدینسان: «مجتمعین مسجد شاهزاده، الساعه مسیو پریم را روانه گردانیدم و دستور دادم میخانه‌ها و مدرسه‌ها را ببندند، شما متفرق شوید».
همینکه این نوشته خوانده شد«طلبه‌ها بیرون ریختند و میخانه‌ها، مهمانخانه‌ها و دبستانها را تاراج کردند و آشوب و غوغاى بزرگى برپا گردید. یکى از دبستانها که تاراج شد دبستان «کمال» بود که راهبرش میرزا حسینخان میبود و روزنامه‌اى نیز بهمان نام مینوشتى و پس از این پیش‌آمد در تبریز نمانده و به قفقاز و مصر رفت».
(تاریخ مشروطه ایران…ص ۳۰)

♦️پس از پیروزی مشروطه، مردم تبریز میرزاحسن مجتهد را بخاطر احتکار غله و ضدیت با مشروطه از تبریز بیرون کردند و او به تهران رفته به شیخ فضل الله نوری پیوسته و در تمام توطئه های شیخ بر ضد مشروطیت همدست او بود!
هنگامیکه مردم تبریز او را از شهر بیرون کردند«او با خشم، تلگرافى به نجف فرستاده و پس از بدگویى از مشروطه‌خواهان نوشت که:
باید مشروطه مشروعه باشد!
مرحوم شیخ عبداللّه مازندرانى نیز در پاسخ او گفته بود:
«اى گاو مجسم! مشروطه مشروعه نمى‌شود»
این داستان آن زمان به زبانها افتاد!

♦️میرزا حسن مجتهد بود که در این زمان، مجلس را «حشرات الارض» نامیده بود!
پس از واقعه توپخانه و بی نتیجه ماندن کوششهای شیخ فضل الله، سیدمحمد طباطبایی، میرزاحسن مجتهد را به مجلس برده و با احترام، دوباره در ۲۵اردیبهشت ۱۲۸۶ش او را سوار بر دوش پیروانش به تبریز برگرداند!
تا زمان به توپ بستن مجلس ساکت بود اما به محض به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه، میرزاحسن مجتهد با همدستی میرهاشم«انجمن اسلامیه» را بدرخواست محمدعلی شاه تشکیل داده دوباره به تکفیر مشروطه خواهان به رهبری ستارخان پرداخت که بار دیگر، مردم تبریز او را بیرون کردند.

♦️وقتی مردم تبریز امام جمعه و میرزاحسن مجتهد را بخاطر ضدیت با مشروطه و احتکار غله بیرون میکردند مجله ملانصرالدین که در جبهه مشروطه خواهی بود به طنز نوشت:
«در ایران مهندسان در ملک جناب امام جمعه، معدنی از غله پیدا کردند. این معدن بسیار غنی است و اگر از این معدن درست استفاده کنند در تبریز قیمت گندم پایین آمده دیگر شکم فقرا سیر خواهد شد!»
(ملانصرالدین، شماره۲۴، نهم شعبان۱۳۲۴)
در زمان اخراج میرزا حسن مجتهد و رفتنش به تهران، وقتی او به میانه میرسد ملانصرالدین در طنزی مینویسد:
مردم میانه دیدند میرزاحسن مجتهد ناراحت است برای شادی و بدرقه او، دنبک زن و بالابانچی صدا کردند تا آقا را با کمال احترام به خارج شهر بدرقه کنند…!
(ملانصرالدین، شماره اول، ۱محرم ۱۳۲۷ص۵)