💥باران میخواستیم سیل آمد!

✍️علی مرادی مراغه ای

✅ا۳۰ دی ماه مصادف است با سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان.
بزرگترین خصیصه اش میانه روی بود و تا آخر عمرش چنین زیست و بخاطرش، انواع رنجها کشید، چون ایرانی جماعتِ تابعِ احساسات، حتی در وضعیت عادی، کمتر میانه خوبی با میانه روی دارد چه برسد در فضای ملتهب انقلابی!…

♦️در دهه ۴۰ شمسی که رژیم شاه تمامی احزاب سیاسی را تخته کرده و ملایمترین انتقاد را برنمی تافت، در آن فضای بسته و مختنق که کم کم گرایش به زیرزمینی شدن و سلاح و سیانور احساس میشد، بازرگان‌ که‌ شاهد شیفتگی‌ نسل‌جوان‌ به‌ حرکت‌های‌ رادیکالیستی‌ و مشی‌ مسلحانه بود، در ۱۳۴۳ در دادگاه‌ خود، خطاب‌ به‌ رئیس‌ دادگاه‌(در واقع‌ خطاب‌ به‌ شاه) گفته بود:
«ما آخرین‌ کسانی‌ هستیم‌ که‌ از راه‌ قانون‌ اساسی ‌به‌ مبارزه‌ سیاسی‌ برخاسته‌ ایم»‌.
اما محمدرضاشاه آن هشدارِ میانه رو را نشنید و کمتر از شش سال بعد، حرکتهای مسلحانه و قهرآمیزی چون سیاهکل در سپهر سیاسی ایران آغاز شد.
شکافی عمیق بین رژیم تندرو و مخالفان تندروش بوجود آمد که دیگر هر گونه مصالحه امکان ناپذیر بود حتی وقتی صدای انقلابشان را شنید!

♦️پس از انقلاب، هنگامیکه نخست وزیر شد همان جوانان تندروی دهه چهل و پنجاه که با سلاح بدنبالِ مدینه فاضله بودند بزرگترین مخالفش گشتند او را «ترمز انقلاب» نامیدند که با میانه روی خود، باعث کندی ماشینِ انقلاب میگردد!.
در زمانیکه پست نخست وزیر بر وی پیشنها گردید، آیت الله طالقانی او را از قبول آن برحذر داشت، اما علیرغم این، نخست وزیر شد که بزودی از اوضاع مایوس گردیده و گفت «نردبان قدرت آقایان» شده است، گفت: باران می‌خواستیم سیل آمد!

♦️از یک طرف، تندروهای اسلامی بر او تاخته، اسلامش را «اسلام آمریکایی» و سازشکار مینامیدند و در طرفی دیگر،اکثریتِ گروههای چپی مانند حزب توده، فدائیان اکثریت، اقلیت…او را نماد «نیروی لیبرال و بورژوازی وابسته به امپریالیسم» میدانستند که نه تنها طرفدار رابطه عادی با آمریکاست بلکه، مخالف خشونت انقلابی و پاکسازی موسسات و ادرات بود و میگفت مگر «دولت موقت برای تزکیه آمده است؟…»
در آن اتمسفر رادیکالیزم که تقریبا تمامی گروهها بر طبل خشونت انقلابی میکوبیدند بازرگانِ میانه رو، مخالف اعدامها و خونریزیها بود، حتی نامه محرمانه به شاه و فرح نوشته از آنها دعوت کرده بود که برای پایان یافتن بحران گروگانگیری، خود را تسلیم انقلابیون کنند و تعهد داده بود که از مسئولین قول گرفته که اعدام نشوند!
این خوش خیالی بازرگان، شگفت انگیز است! در زمانی که انبوهی از تندروان مانند قطب زاده میخواستند محمدرضاشاه را «مانند آیشمن در قفس کرده و در سالن امجدیه تهران به نمایش بگذارند»
و در زمانیکه بازرگان علیرغم قولش، حتی نتوانسته بود از اعدام تیمسار مقدم آخرین رئیس ساواک ممانعت کند، چگونه میتوانست مانع اعدام شاه گردد؟!.
خلخالی در خاطراتش گفته که تیمسار مقدم در زمان اعدام، حکم بازرگان مبنی بر ریاست رکن دوم را در جیبش داشت!

♦️فشارهای عدیده از از همه سو برای به زانو در آوردنش ادامه داشت، وقتی میگفت آدم متخصص نداریم، کیانوری گفته بود:
«بعد از انقلاب اکتبر، به لنین گفتند میخواهیم برای بانک مرکزی مدیری بگذاریم اما کسی را نداریم. لنین گفت کسی را نداریم یعنی چه؟ سپس شخصی را که در آبدارخانه کار میکرد صدا زد، حکم به او داد که برو بانک مرکزی»!.
البته هیچکس به پایان آن کشور توجه نمیکرد که وقتی آبدارچی رئیس بانک مرکزی شد وضع شوروی چگونه پیش رفت؟!

♦️اشغال سفارت آمریکا، آخرین تیر خلاص بود بر دولت میانه روِ بازرگان.
حزب توده در استقبال از اشغال سفارت در حمله به بازرگان نوشت:
«آقایانی که امام را به «اعتدال» فرا میخواندند، به ملاقت برژینسکی میرفتند، کارِ دادگاههای انقلاب را «ننگ» میدانستند…»
و سپس در حالیکه هنوز اسناد سفارت بررسی نشده بود ارگان حزب توده تیتر زد:
«رابطه نهضت آزادی با سفارت آمریکا فاش شد»!
و در زمان محاکمه امیرانتظام، تصویر چوبه داری کشیده نوشت:
«مزدور آمریکائی اعدام باید گردد!»
البته چپهای اسلامی نیز از آن طرف میکوبیدند، بهزاد نبوی از کارگزاران اشغال سفارت، گفت که یکی از ثمرات اشغال سفارت، سرنگون کردن دولت بازرگان بود «جناح خاصی از قدرت به زیر کشیده شد که فکر میکرد در این دنیا نمیشود مستقل زندگی کرد»!

سالها بعد یکی از افراد شاخص این گروه، شجاعت آنرا داشت که در نوشته ی خود(پدر، مادر، ما باز هم متهمیم) از برخود ناصواب با پیرمرد میانه رو، پوزش بطلبد، اما از طایفه چپ مارکسیستی، کسی از گذشته خود در این رابطه، عذرخواهی نکرده است…